دنیای من و حسام
دنیای من و حسام
دنیای زیبای با حسام بودن عالمی داره

چهارشنبه 24/3/1391

عصر من و بابایی با یه دنیا ترس و دلهره

برای ختنه کردنت بردیمت دکتر.

تمام مدت عمل من از شدت اضطراب پشت بابات

قایم شده بودم قایمکی سرک میکشیدم تا ببینمت.

بعد از ختنه هم از وقتی آوردیمت تا دمدمای صبح

یکریز گریه کردی و بیتابی کردی.

تا دو روز بعد از اون هم بی حال بودی و همش گریه میکردی.

دلمو کباب کردی.نمیدونستم باید برات چکار کنم.

آخه دست تنها بودم و نابلد.

خدا هیچکی رو بی کس نکنه

منم با داشتنت دیگه بی کس نیستم نفسم



نظرات شما عزیزان:

مامان فربد
ساعت0:14---9 مرداد 1391
سلام ، مبارکه ، آخ آخ یاد پسر خودم افتادم وقتی دیدم بچم رو اینجوری بستن جیگرم کباب شد و از مطب اومدم بیرون ، فربد اون توگریه می کرد و من بیرون زار می زدم هیچ کس نمی تونست منو ساکت کنه . گل پسرت رو از طرف من ببوس و براش اسپند دود کن .
پاسخ:لطف دارید مرسی. واقعا لحظات بدی بودن.ممنون که سر زدین به ما.شما هم فرید گلی رو واسم ببوسین


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نوشته شدهیک شنبه 25 تير 1391برچسب:, توسط مامان
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.